•خب پس صبر كن تا من هم يك خاطره از تو بگويم شايد به حرف بيايى. يك روز آمده بودم سر صحنه و با سيامك قرار داشتم كه ديدم تو پيش پيمان هستى و يك ايده فوق العاده براى برره دادى. اينكه يك بانك در برره تاسيس شود. خلاصه پيمان از طرح تو استقبال كرد و قرار شد تا اين متن را بنويسى. آن روز داشتم به اين فكر مى كردم كه اين ايده چقدر فوق العاده بود و چطور به ذهنت رسيد. حتماً مى بايست ذهن چنين نويسنده اى كلى آزاد باشد تا چنين ايده هايى از ذهنش تراوش كند. حالا اين متن را كى كار مى كنيد؟پيمان قاسم خانى: نوبتى است. نوبت بانك هم مى شود.ناظرفصيحى: مى دانى چطورى است يك دير و زودى وجود دارد كه آن را پيمان مشخص مى كند، اينكه مثلاً الان تاسيس بانك زوده يا...•با توجه به اين دير و زودى متن ها چرا محراب ۱۴ متن را مى نويسد و سروش ۹ متن؟الوند: چون محراب داداش پيمان است و سروش داداش پيمان نيست. (خنده جمع)•سروش چرا تو فقط ۹ قسمت نوشتى؟صحت: خود پيمان هم ۹ قسمت نوشته!!•منظور من اين است كه يك قانون تعريف شده اى وجود دارد يا نه روى حساب ديگرى است؟صحت: نوبتى كه نيست ولى آنهايى كه تنبل تر بودند كمتر نوشتند، همين.محراب قاسم خانى: فقط اين نيست. يك خصوصيتى كه ما داريم اين است كه همه دوست داريم متن فردا براى هيچ كداممان نباشد.پيمان قاسم خانى: دقيقاً همين كه محراب گفت درسته. فقط تنبلى است.محراب قاسم خانى: اتفاقاً اون كسى كه بيشتر نوشته رويش نمى شود كه بگويد و قضيه لو برود.صحت: سرش هم هميشه پايين است و خجالت زده است.•آره، اين را كه مى دانم. حداقل راجع به چهار نفرتان خوب مى دانم كه مشكل اصلى تنبلى است البته الان هم كه فهميدم همگى از اين فاكتور بهره مى گيريد.پيمان قاسم خانى: واقعاً من الان هفت و هشت طرح خوب دارم ولى مى دانم كه برنامه تمام مى شود و من آنها را نمى نويسم.صحت: ببين چه چيز عجيبى است نويسنده كار هرشبه و تنبل!!الوند: بايد يك روز يك قسمت بنويسيم و يك روزه هم تمامش كنيم. البته ما اگر يك هفته هم وقت داشته باشيم همون شبى كه قرار است متن را تحويل بدهيم، مى نويسيم.محراب قاسم خانى: مثالش من هستم كه الان يك دو قسمتى را شروع كردم و امروز داشتم با التماس از بچه ها خواهش مى كردم كه قسمت دوم را يك نفر ديگر بنويسد.پيمان قاسم خانى: همين الان هم محراب داشت با موبايل سكانس به سكانس به آنها متن را مى گفت.محراب قاسم خانى: البته مثل اينكه ژوله موافق است كه مشترك بنويسيم.الوند: البته نوشتن براى برره خيلى سخته.•تو كه ۱۵ قسمت تا الان نوشتى!!ژوله: آخر خشايار قسط داره. الوند: آره ديگه. من از بقيه عيالوارتر هستم. ولى راستش مى دانيم مشكل نوشتن براى برره چيه، همين كه هر سوژه اى كه به ذهنت رسيد را نمى توانى بنويسى و نمى توانى بگويى به درد برره مى خورد. خيلى از سوژه ها دوروبر ما اتفاق مى افتد ولى نمى شود به برره اى ترجمه اش كرد. يا زمان اجازه نمى دهد يا اگر اين سوژه در برره كار شود، بى مزه مى شود. يا به قول خودمان برره اى نيست.•مثل قسمت فوتبال ديگه.الوند: آره مثل همان. البته مردم خيلى از آن قسمت راضى بودند.•ولى مى شد كه فوتبال نباشد و يك بازى جديد اختراع كنيد.الوند: اين بازى اى ما توى متن نوشته بوديم، اين نبود. اون بازى «پيدايش راگبى» بود. اينكه راگبى اصلاً از برره شروع شده. چون اينجا روى هم مى پريدند و سرشاخ مى شدند، راگبى هم تقريباً همين طوره. قانون بازى ما هم اين بود كه تو مى بايست بازيكن را بكنى توى گل نه توپ را. محراب: توى پاورچين هم به اين ورزش اشاره شده بود.الوند: بذار يه سئوالى ازت بپرسم. فانتزى ترين متنى كه ما كار كرديم قسمت «زورو» بود. درسته؟الوند: زورو كاملاً يك سوژه فرنگى است. نمونه فرنگى اون هم سال ها در ايران پخش شده ولى محراب توانسته بود اين سوژه را كاملاً برره اى كند. محراب طورى اين سوژه را به برره اى ترجمه اش كرد كه تو اصلاً حس نمى كنى اين گل درشته. ممكن است سليقه اى اين نوع فانتزى را نپسندد. ولى برره اى شد.•قسمت هايى در كارهاى مديرى وجود دارد و آن هم بحث ازدواج است _ يعنى خيلى قابل پيش بينى است.پيمان قاسم خانى: من سريال هاى معروف آن طرف را دارم مى بينم. آنها هم همين جورى هستند. زن ها و مردها عاشق هم مى شوند و... فقط اونجا اجازه دارند كه عاشق هم باشند و يك مدت دوست باشند ولى ما اين اجازه را نداريم. اگر مى خواهيم زن و مرد با هم رابطه داشته باشند بايد ازدواج كنند.محراب قاسم خانى: مثلاً قضيه سپهر و شادونه (در پاورچين) را اينقدر كش داديم تا يكجا گفتند كه بسه و بايد ازدواج كنند.•آخر مى دانى چيه، وقتى برره شروع شد اين پيش بينى خيلى زود اتفاق افتاد، اينكه كيانوش در برره ازدواج مى كند يا شيرفرهاد وقتى مجرد است يعنى اواسط سريال ازدواج مى كند و يا... مى خواهم بدانم اين پيش بينى زودهنگام خوب است يا بد؟ژوله: حالا ما كيوون را زن نمى دهيم تا حال همه را بگيريم. پيمان قاسم خانى: اين سئوال را سروش جواب مى ده. سروش بگو.صحت: براى اينكه كانون گرم خانواده تشكيل مى شود. يا مثلاً اينكه اگر آدم ها با هم ازدواج نكنند نسل آدم ها منقرض مى شود. ژوله: اصلاً همين كه يك خانواده تشكيل مى شود، خيلى به قصه كمك مى كند چون مقدمات يك ازدواج، خود مسئله ازدواج و اتفاقات بعد از ازدواج و ماجراهاى اين دو نفر كلى قصه و سوژه درست مى كند.صحت: ببين بگذار من برگردم به سئوال قبلى تو. اينكه بعضى از قسمت هاى ما خانوادگى، بعضى از قسمت ها فانتزى، بعضى قسمت ها سياسى است پس اصولاً احتياج است كه خانواده اى تشكيل شود كه ما بتوانيم مباحث خانوادگى هم داشته باشيم. يا اداره اى تشكيل بشود كه بتوانيم به مسائل اجتماعى هم بپردازيم.الوند: يك نكته هم اين وسط هست. تو كدام كار را در سينما و تلويزيون مى بينى كه غيرقابل پيش بينى باشد. ما ملت پيش بينى هستيم. اگر در سينما نشستيم و داريم فيلم تماشا مى كنيم، نمى توانيم خودمان را نگه داريم و فكرى كه در ذهن مان هست را نگوييم و اگر حالا خلاف اين پيش بينى مان اتفاق بيفتد، خيلى حال مى كنيم. در كارهاى نودتايى ما به اين فكر نمى كنيم كه اگر فلانى با فلانى ازدواج نكند، تماشاگر چقدر خوشش مى آيد.اصولاً بايد قصه هاى ما سهل باشد، زياد پيچ و گره نداشته باشد. وظيفه ما چيز ديگرى است.الوند: وظيفه ما اين است كه يك سرگرمى نيم ساعته و جذاب براى مخاطب ايجاد كنيم. اگر هم توانستيم يك حرفى بزنيم چه بهتر. يعنى ما رسالتى روى دوشمان نداريم كه حتماً يك حرفى بزنيم.•پيمان تو موافقى؟پيمان قاسم خانى: من كه قبلاً همين را تائيد كردم. خيلى به اين موضوع اعتقاد ندارم كه حتماً در هر قسمت يك حرفى زده شود. يك قسمت هايى حرف هايمان را مى زنيم و يك قسمت هايى هم حال مى كنيم.صحت: اصلاً نمى شود در هر قسمتى حرف زد و نمى شود در هيچ قسمتى حرف نزد، بايد هر دو مدلش باشد.پيمان قاسم خانى: اينكه تو واقعاً رسالت براى خودت قائل باشى، نتيجه اش را نشان داده. اين طنز هايى كه زياد صاحب رسالت بودند، خيلى پرطرفدار نبودند.صحت: آخ، من مثل fast food خشايار يك مثال خوب براى اين كارها يادم آمد.•از هر حرفى كه تو بخواهى بزنى ما استقبال مى كنيم سروش جان.صحت: ببين به نظر من كار نودتايى مثل يك روزنامه است. همين طور كه نمى شود تمام صفحاتش حوادث باشد، نمى شود تمام صفحاتش هم ورزشى يا سياسى باشد. بايد هر نوع سليقه اى را راضى كند.•اما پيمان اين موضوع كه محراب سكانس ها را پشت تلفن براى مهران مى خواند، خوب است يا بد؟پيمان قاسم خانى: بده خيلى بده. افتضاحه.صحت: البته بدم نيست. چون كار نودتايى مثل روزنامه است. ولى فقط پشت تلفن خواندن يك بدى دارد و آن هم اين است كه صدا قطع و وصل مى شود.پيمان قاسم خانى: من هم خودم تنبل هستم و اگر قرار باشد يك هفته وقت داشته باشم، روز آخر متن را مى نويسم. البته اگر وقت بگذاريم، حتماً متن بامزه ترى مى شود. ما خيلى چيز ها را در اين تعجيل نوشتن، از دست داديم كه بعداً افسوس خورديم.محراب قاسم خانى: من هم اگر توانايى داشتم كه زودتر شروع به نوشتن كنم، قطعاً متن بهترى مى نوشتم. ولى اين توانايى را ندارم. حيف دلم مى خواهد وقتى رفتم خانه بنشينم فيلم و فوتبال نگاه كنم.•خب، اين به كار ضربه نمى زند؟ناظرفصيحى: نوشتن كار نودتايى يك تايم طولانى زمان مى برد. شما ممكن است براى نوشتن متن امروز بى حوصله باشى، چون براى متن خيلى وقت گذاشتى و فكر كردى و نوشتن با فرسايش و خستگى ذهنى همراه است و باعث مى شود در نوشتن و به موقع نوشتن تاثير بگذارد.صحت: من حساب كردم اگر براى نوشتن هر متن هفت روز وقت بگذاريم، دوسال طول مى كشد تا متن ها را آماده داشته باشيم.جزء مختصات كارهاى نودتايى، همين روتين بودنش هست. خيلى وقت ها، وقتى متن به پخش نزديك است، اصلاح كردن اشتباهات راحت تر مى شود تا اينكه قبلاً نوشته باشيم و...پيمان قاسم خانى: البته من با اين حرف سروش موافق نيستم. من ترجيح مى دهم كه متنم از قبل آماده باشد.صحت: ببين، آماده باشد تا اينكه تو از يك ماه قبل نوشته باشى، فرق مى كند.پيمان قاسم خانى: يك ماه قبل نه، حداقل دو ساعت قبل.صحت: خب، منم آن را ترجيح مى دهم.ژوله: ببين وقتى من امروز متنم را تحويل مى دهم، دو سه روز رويش كار كردم. دو سه روز هم مى خواهم استراحت كنم تا به يك سوژه جديد فكر كنم. تا آن سوژه را در ذهنم بپرورانم، ساختار و خط داستانى اش را درست كنم، چند روز طول مى كشد.محراب قاسم خانى: من اعتراف مى كنم كه همه اينها دارند دروغ مى گويند. سه روز طول مى كشد، ولى سرجمع سه چهار ساعت بيشتر نيست. به نظر براى من اگر حس نوشتن نيايد هيچ كارى اش نمى شود كرد. من خودم بعد از سه قسمت زورو الان ۱۵ روز است كه هيچى ننوشتم. واقعاً هم دوست نداشتم كه بنويسم. توى اين ۱۵ روز فيلم ديدم، كتاب خواندم و...الوند: يك موضوع در بين همه ما مشترك است. آن هم كارهاى روزانه اى است كه مى كنيم. يعنى اگر سر فيلمبردارى هستيم يا فيلم مى بينيم، از توى همه اينها برايمان سوژه ها درست مى شوند.•به قول سروش كه گفت نوشتن اين كارها مثل روزنامه است، با اين موافقم كه تا حس نوشتن نباشد، هيچ كارى نمى شود كرد. خود من هم تا يك ساعت قبل از تحويل مطلب هيچ چيز نمى نويسم و به هيچ چيز فكر نمى كنم.محراب قاسم خانى: پس چرا اصلاً اين بحث را باز كردى؟ژوله: مجيد به خاطر روشن شدن افكار عمومى اين بحث را باز كرد.پيمان قاسم خانى: اما در كل در مورد خشايار و عليرضا اين قضيه حل مى شود. چون وقتى شب مى گويم، فردا متنشان آماده است. اگر از دو سه روز قبل هم به سروش بگويى، متن آماده است. ژوله هم بد نيست. ولى به محراب هميشه دروغ مى گويم.محراب قاسم خانى: خيلى جالبه، از يك هفته قبلش مى گويند متن فردا براى تو است.پيمان قاسم خانى: ما هم به همه مى گوييم كه تو رو خدا به محراب نگوييد كه قسمت فردا مال آن نيست. ولى وقتى مى آيد يكهو ۱۵ سكانس نوشته و وقتى مى فهمد گول خورده، حالش گرفته مى شود و مى رود فيلم مى بيند.•از فيلم هايى كه مى بينيد هم ايده مى گيريد؟الوند: ما از همه جا مى گيريم. به غير از زورو. مثلاً ورود ليلون كه از رومئو ژوليت گرفته شده. پسره از خانواده تهيدست پايين برره است و دختره از خانواده پولدار.ديدن دختر و پسر هم در يك مجلس ميهمانى اتفاق مى افتد و هر دو خانواده ها با اين عشق مخالفند.محراب قاسم خانى: الان هم داريم روى «دكتر جكيل و مستر هايد» كار مى كنيم.الوند: من يك سئوالى را مى خواستم بپرسم و آن اين است كه به نظرم يكى دو سال مى شود كه ديگر مردم متن برايشان مهم شده و اينكه مجيد مى گويد اكثراً تيتراژ را نگاه مى كنند تا ببينند نويسنده چه كسى است، نشان از اين قضيه دارد. اين اتفاق به نظر شما كه تو اين كارها حرفه اى تر از من هستيد از چه زمانى افتاد؟پيمان قاسم خانى: اين اتفاق بعد از پاورچين افتاد و نمود عينى اش هم اين بود كه دستمزد نويسنده هاى مجموعه ها بالا رفت. چون تا قبل از برنامه هاى كمدى يك مجموعه آيتم بود. اوايل پاورچين يادم است مهران گفت احتياج به فيلمنامه نيست و گفت به من يك صفحه داستان بده و بقيه اش را بداهه مى گيريم. بعد يك صفحه مان شد سه صحنه، پنج صحنه و بعد به اين نتيجه رسيديم كه يا آدم بايد آيتم كار كند و يا اگر قرار است قصه بنويسيم بايد كامل نوشت. خلاصه شروع كرديم و شد فيلمنامه.ناظرفصيحى: دقيقاً از وقتى كه من رفتم پاورچين و به بچه ها ملحق شدم، چيزى كه پيمان مى گفت همين بود كه بايد يك فيلمنامه كامل باشد. و ۱۵ تا ۲۰ سكانس با جزئيات و از آنجا رسماً سناريو بود.محراب قاسم خانى: اين را قبول دارم كه ارزش نويسنده تغيير كرده. حداقل در گروه هاى توليدكننده اين كارها ارزش نويسنده تغيير كرده.پيمان قاسم خانى: توى كارهاى آيتمى يك اتفاق خوبى افتاده بود. يكسرى بچه هاى باذوقى مثل سروش دور هم جمع شده بودند كه هم بازى مى كردند و هم مى نوشتند.• البته بدعت خودش را «زير آسمان شهر» گذاشت. اينكه مردم به داستان هاى خانوادگى و آپارتمانى عادت كردند و...صحت: نه، هر كدام از اينها يك گامى برداشتند. اين روند طى شده توى برنامه ۷۷ ، ۹ ماه بود و از آخر بهار شروع شد و تا عيد بعدى طول كشيد.پيمان قاسم خانى: بابا، سروش تاريخ زنده روتين ها است.صحت: بعد برنامه بعدى اون يك داستان اصلى داشت كه لابه لايش آيتم داشت. بعد «زير آسمان شهر» بود كه قصه شد و رضا مى نوشت.• ولى در زير آسمان شهر هم اين اتفاق نمى افتاد كه من بيننده، ببينم نويسنده چه كسى است.محراب قاسم خانى: خب هنوز اين تفكر جا نيفتاده بود. ولى به نظرم موفقيت «زير آسمان شهر ۱» به خاطر سروش و رضا عطاران بود يعنى فكر مى كنم اين تركيب بود كه عامل موفقيت شد.پيمان قاسم خانى: ببينم بچه ها، پس من اشتباه نمى كنم كه بعد از پاورچين دستمزدها بالا رفت و نويسنده شدن رايج شد.صحت: هر كدام از اينها يك گام بود ولى واقعاً پاورچين يك برنامه عجيب و غريبى شد. يعنى من هنوز فكر مى كنم پاورچين يك استثنا بود. يعنى اتفاقى كه با اون افتاد با هيچ كدام از آنها نيفتاد.الوند: الان هم شنيدم كه قراره يك نودتايى «ملودرام» ساخته شود.صحت: آره، اون كار آقاى مقدم است.الوند: پس به نظرم اين هم يك قدم ديگر است. البته يك نكته را بگويم: اينكه تلويزيون به يك دليل عمده از اين برنامه ها حمايت مى كند، چون آگهى خوبى براى تلويزيون مى گيرد. شما هيچ برنامه اى در تلويزيون پيدا نمى كنيد كه هر شب يك باكس ۲۵ دقيقه اى را با گران ترين قيمت، قبل و وسط و بعد برنامه داشته باشد. به خاطر همين است كه از ما حمايت مى شود.صحت: من يك چيزى را بگويم كه شايد براى شما جالب باشد: اينكه «برنامه ۷۷» اصلاً تيتراژ نداشت. يعنى اسم نويسنده كه نداشت هيچ، اسم بازيگران را هم نمى زدند. خود بچه هايى كه بازى مى كردند، نمى دانستند كه اين آيتم را چه كسى نوشته.ژوله: ولى «از پاورچين» وقتى اسم نويسنده مى آمد، تصوير سياه مى شد و...الوند: البته ژوله جان، تو يك كار مهمى كردى و آن اين بود كه مصرف برق را آوردى پائين. تا مردم اسم تو را مى بينند هم تلويزيون را خاموش مى كنند.ژوله: ولى من يك مطلبى همين چند روز پيش خواندم كه نوشته بود، كار شب هاى برره دقيقاً دوره «نويسنده سالارى» است.پيمان قاسم خانى: اتفاقاً كارهايى به اين شكل، مال نويسنده ها است يعنى بازيگرها و نويسنده ها. در خيلى از اين مجموعه ها (كمدى موقعيت) كارگردان تغيير مى كند ولى هيچ اتفاقى نمى افتد. مثلاً در «ساين فلد» نويسنده ها اساسى هستند. يعنى «لرى ديويد» كه نويسنده اصلى است يكسرى قسمت هاى فوق العاده دارد. در همين حال ۱۰ تا كارگردان عوض مى شود ولى نويسنده ها چهار تا هستند و قابل تشخيص هم هستند. در آنجا هم خالق برنامه دارند. يعنى اسم خالق برنامه بعد از كارگردان مى آيد. آدم هاى مهم «خالق برنامه» هستند. اين موضوع نويسنده سالارى چيز عجيبى نيست.الوند: ولى در مورد دستمزد ها همچنان بازيگر سالارى حاكم است.•راستى شما «امير ژوله» را از كجا پيدا كرديد؟محراب قاسم خانى: از ترمينال شرق.•مى خواهم به اين مسئله برسم كه چه طور مى شود يك نفر وارد جمع شما مى شود. به خصوص الان كه همه دوست دارند نويسنده باشند.پيمان قاسم خانى: من مطالب امير را در مجلات و روزنامه ها دنبال مى كردم. يك روز در چلچراغ، بهش گفتم كه بيا و بنويس. سر «كمربند ها...» هم نوشت ولى كمدى اى كه امير مى نوشت با مهدى مظلومى جور نبود و همان موقع به امير گفتم كه اگر با مهران كار كنى جاى خودت را پيدا كردى، و واقعاً هم اين اتفاق افتاد. الان سر قسمت هاى امير من خيالم راحت راحت است. استعدادش عالى است.•اين را قبول داريد كه پشت سر شما مى گويند، اينها يك باند هستند؟پيمان قاسم خانى: بله، يك باند هستيم ولى ديگران بايد خيلى با استعداد باشند تا بيايند.• يعنى مى خواهى بگويى شما خيلى با استعداديد؟پيمان قاسم خانى: من رئيس باند هستم. ولى در كل اين استعداد خيلى مهم است.• اين كه مى گويند در سريال هاى خارجى نويسنده ها ثابت هستند و كارگردان ها تغيير مى كنند، آيا در اينجا هم اين ممكن است كه نويسنده ها ثابت باشند و كارگردان تغيير كند؟پيمان قاسم خانى: سيستم آنجا كاملاً فرق مى كند. آنجا همه كاره Creator (خالق) است نه كارگردان. كارگردان هاى آنجا تكنيك را خيلى خوب و درست بلد هستند. مهران هم خودش مى داند كه يك جاهايى مشكل تكنيكى دارد. ما كمدى با دوربين نداريم.اينكه كار را با دوربين انجام بدهيم، نداريم. آنها يكسرى تكنسين خيلى خوب هستند كه كمدى را مى شناسند و مدل كار كارگردان ها خيلى با هم فرق ندارد. ولى اين جهان بينى مهدى مظلومى و مهران مديرى فرق مى كند، يا با مهران غفوريان فرق مى كند. به خاطر همين، اينجا، عوض كردن كارگردان يعنى عوض كردن كل نگاه به مجموعه.•چقدر بازتاب مردم براى شما درباره ادامه يك شوخى يا يك سوژه و يا پرورش دادن يك شخصيت مهم است. يا اصلاً اين قضيه اهميتى ندارد؟محراب قاسم خانى: من خيلى به حرفى كه مردم مى زنند اهميت نمى دهم. چيزى كه خودمان به نتيجه رسيديم بهتر است. يعنى به نظرم، ما خودمان مى فهميم كه كجاى كارمان اشكال دارد. رضا شفيعى جم به آنجا نرسيد كه مردم ببينند كه خوششان بيايد يا نيايد. خودمان خوشمان نيامد. يا واقعاً آمارى گرفته نشد كه رضا سبيل داشته باشد يا نداشته باشد.براى نمونه در «نقطه چين»، قسمت ماهواره را كه نوشتم، خيلى بدم آمده بود و از آن قسمت متنفرم. هر چقدر هم همه حال كرده باشند، امكان ندارد من يك قسمت شبيه آن بنويسم. به نظرم ما خودمان تشخيص مى دهيم كه كجاى كارمان اشتباه است.پيمان قاسم خانى: من هم سليقه خودم را اعمال مى كنم و سليقه من خوشبختانه خيلى شبيه سليقه عام است.صحت: اين چيزى كه محراب گفت خيلى درسته. چون ما چيزى كه دوست نداريم را نمى نويسيم.پيمان قاسم خانى: ضمن اينكه من فكر مى كنم ما يك مقدار سليقه اى هم مى سازيم. يعنى مردم بعضى وقت ها به سليقه ما نزديك مى شوند. البته ادعاى بزرگى است ولى حقيقت دارد.الوند: به نظرم ما با مردم به يك نقطه رسيده ايم. يعنى چندقدم ما به مردم نزديك شويم، چند قدم هم مردم به ما نزديك شدند.
No comments:
Post a Comment