Friday, January 05, 2007

مرضيه برومند و روزگار سپری شده کودکی


نسلی که اواخر دهه ۵۰ و اوايل دهه شصت هجری شمسی به دنيا آمده، با نام «مرضيه برومند» بسيار مانوس است.
در آن سال ها که توليد برنامه های گروه کودک صدا و سيما از نظر کمی و کيفی به مراتب پايين تر از امروز بود، برومند برنامه های متفاوت تری را می ساخت.
خاطرات نسل کودکان اتقلاب و جنگ با «مدرسه موشها»، «خونه مادربزرگه»، «زيرگنبدکبود» و... آميخته است.
مرضيه برومند و يا به عبارت ديگر مرضيه سادات برومند يزدی در سال ۱۳۳۰ در تهران متولد شد. در سال ۱۳۵۳ تحصيل دررشته هنرهای نمايشی را در دانشکده هنرهای زيبا دانشگاه تهران به پايان برد.
با اجرای نمايش «حقيقت و مرد دانا» عضو اولين گروه تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد. شروع فعاليت او در سينما را می توان بازی در صحنه کوتاهی از فيلم دايره مينا ( داريوش مهرجويی، ۱۳۵۳ ) دانست. پس از آن در مجموعه تلويزيونی «سلطان صاحبقران»، ساخته علی حاتمی بازی کرد. پس از انقلاب به نويسندگی و ساخت مجموعه های تلويزيونی برای کودکان پرداخت.
با ساخت سريال «مدرسه موشها»، به روياهای کودکان آن نسل راه يافت. تمام لوکيشن اين سريال يک کلاس درس بود که شخصيت های آن عروسک هايی به شکل بچه موش بودند . در شخصيت هر کدام از اين بچه موش ها يک ضد ارزش اخلاقی ، بارز شده بود که برای کودکان خيلی ملموس بود. به عنوان مثال «کپل»، بچه موشی بود که در خوردن افراط می کرد و يا «خوش خواب» که در خوابيدن افراط می کرد يا «نارنجی» که شخصيت بسيار سست و زودرنجی داشت.
پرداخت اين سريال عروسکی به گونه ای بود که پيام اخلاقی خود را در طنز استتار می کرد . اين طنز به قدری زيرکانه پرداخت شده بود که که پيام اخلاقی آن ، شعارگونه جلوه نکند و در قالب ماجراها و ديالوگ های طنز، به کودک ياد بدهد که چگونه از بعضی رفتارها و منشها پرهيز کند.
اين نکته سبب شده بود که مدرسه موشها با ساير برنامه های کودک توليدی صدا و سيما، متفاوت باشد و حتی بزرگسالان را هم مجذوب خود کند.
«زير گنبد کبود» و آقای حکايتی هم باز کار متفاوتی از برومند بود. سنت نقالی و داستان گويی در اين برنامه تلويزيونی به قدری زيرکانه استفاده شده بود که کودکان حضور آقای حکايتی را به عنوان يک عنصر غير قابل حذف از جريان داستان پذيرفته بودند. «شهر قصه ها» برای کودکان باور پذير شده بود و همه منتظر بودند که ببينند هر بار از صندوق قصه ها، چه قصه ای بيرون می آيد.
«خونه مادربزرگه» مجموعه تلويزيون ديگری بود که اکثر کودکان را ، عصرها پای تلويزيون می کشاند. يک مادربزرگ دوست داشتنی، يک گربه شيطان به نام «مخمل» و خانواده محترم آقای «حنايی» با دو جوجه بازيگوششان «نوک طلا» و «نوک سياه» شخصيت های اين مجموعه دوست داشتنی بودند. «مخمل» شايد از معدود ضدقهرمان های دوست داشتنی برنامه های کودک بود و همواره «مادربزرگه» مواظب شيطنت های او بود. با اينکه لوکيشن مجموعه های عروسکی برومند محدود بود، اما وی با هنر فضاسازی و خلق ماجرا و ديالوگ های طنز، می توانست مخاطب کودک را با خود همراه کند.
برومند در «قصه های تا به تا» با خلق يک کاراکتر کودکانه و عجيب سعی کرد خيال ها و روياهای کودکان را به تصوير بکشد. اکثر کودکان دوست دارند دوستی انحصاری برای خودشان داشته باشند که هر آنچه آنان می خواهند، برايشان مهيا کند و حال، يک پسربچه را می ديدند که اين رويا برايش به واقعيت پيوسته بود. همين سبب شده بود که اکثر کودکان اسم طولانی و نامأنوس «زی زی گولو» را بدون حتی کوچکترين اشتباه ، به خاطر بسپارند.
در کارنامه گروه کودک صداوسيما، فيلمها و مجموعه های زيادی هست که هرکدام برای دوره ای مخاطب داشته اند و نامشان سر زبانها افتاده است. اما کودکان نسل قبل و پدر و مادر های امروز، خاطرات کودکی شان را با شخصيت هايی پيوند زده اند که خالق شان زنی بود که در فضای خشن دهه شصت، می دانست چگونه با کودکان صحبت کند.

No comments: